آوا جونم  آوا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

نی نی ناز من

عکسای آوا یعد از یک سالگی

سلام ملوس مامان جوجه شیطون من الهیی قربون تو بشم من که این روزا یه سره در حال راه رفتن هستی و این زمین خوردنا هم مانع تو نمیشه!!!خیلی بامزه راه میری... اوایل  مثل پنگوئن راه میرفتی خیلی خنده دار بود دستاتو رو سینت نگه میداشتی ...الان کمی بهتر راه میری و یه دستت رو گاهی ازاد میزاری....خودتم خوشت میاد از اینکه همه جا سرک می کشی..... این روزا خیلی بیشتر از قبل به من وابسته شدی ....تاجایی که تو خونه هم که تنها با هم هستیم بَ بَ کنان به دنبالم مییای و اگه از جلوی چشمت دور بشم دنبالم گریه می کنی ....حتی خونه مامانی ها هم که میریم همش دنبال من میگردی و یه جوری اویزون من میشی.....امیدوارم زیادی به من وابسته نشی...
25 مرداد 1392

اولین قدم های مستقل

سلام دردونه مامان عزیز من شیرینی زندگی ما....خدا رو هزاران بار شکر که راه رفتنت رو هم دیدیم....درست توی 402 روزگیت 12 مرداد 1392 تونستی به تنهایی و بدون اینکه چشمت به ما باشه راه بری....فدای اون قدمای کوچولوت...اینقدر تند تند راه میری که تعادلت رو از دست  میدی.... خیلی دوست دارم مامان جون......بوسسسسسسسسسسسسسس پی نوشت:خدایا مواظب دختر کوچولوی من باش....از اسیب محفوظ باشه همیشه.....   ...
15 مرداد 1392

اوای نازم یک سال و یک ماه و یک روزش شده

سلام دخمل ناز مامان عزیزکم یک سال و یک ماهه شدی....شیرین زبون من....این روزا اینقدر شیطون شدی که فقط کم مونده از دیوار بری بالا....مبل ها رو که حسابی بالا و پایین میری...اسباب بازی هات هم که 5 دقیقه برات جذابه....حسابی اتیش میسوزونی جیگر من....ماه رمضون هست و من دیگه دارم کم میارم....این روزا صبح ها تا 10:30 می خوابی البته باید بگم از اون طرف هم شب ساعت 1 می خوابی!!....تا 3 ورجه وورجه می کنی حسابی...دیگه می گم اینقدر خسته هستی که باید 2 ساعت بخوابی اما امان از شیطنت!!! 1 ساعت نشده بیدار میشی....بعضی از روزا که حسابی کلافه میشم و میریم خونه مامان جون تا یکم من استراحت کنم ولی اونا هم گناه دارن ماه رمضون هست و نمیشه کسیو اذیت کرد! &nb...
7 مرداد 1392
1